همچو باران بهاری عاشقانه ، همچو رگبار غران ، همچو خورشید بی پایان
درباره من
یاد کن مرا !
در هر قطره بارانی که بی امان می بارد ، در هر لحظه ی گرمی که چهره ات را می سوزاند ، در هر قدمی که بروی برگه های زرد بر می داری ، در گلوله ی برفی که بسویت پرتاب می شود ...
یاد کن مرا !
ادامه...
دیگر مهم نیست که یاد شویم همین برایمان بس که یاد کسی کنیم آنانی را که زمانی به کنج قلب غمزده شان سری می زنند و ما را یاد می کنند. دیگر نیازی به یادکردنشان ندارم این را آویزه ی گوشمان کنیم که در طوفان زندگی باخدا بودن به مراتب بهتر از ناخدا بودن است
دیگر مهم نیست که یاد شویم همین برایمان بس که یاد کسی کنیم آنانی را که زمانی به کنج قلب غمزده شان سری می زنند و ما را یاد می کنند.
دیگر نیازی به یادکردنشان ندارم
این را آویزه ی گوشمان کنیم که
در طوفان زندگی باخدا بودن به مراتب بهتر از ناخدا بودن است
درد من حصار برکه نیست ؛
درد زیستن با ماهیانی ست ،
که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است
این اوج نامردی است اگر فراموش شویم برای کسانی که همیشه در خاطرمان بوده اند!
و خداوند آسمان را آفرید، تا ماه درون سینه اش آرام بگیرد