-
از من تا تو
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 00:46
از ضربان قلبم تا دستان نرمت گاه چه بسیارهاست از دستان سردم تا چشمان لعلت گاه چه بسیارهاست از چشمان ماتم تا بازدم گرمت گاه چه بسیارهاست از سرمای بازدمم تا ضربان قلبت گاه چه بسیارهاست گاه چه بسیار دور گاه چه بسیار نزدیک برای دل عاشق بین دهلیز چپ و بطن راست هردم چه بسیار هاست ۸۹/۳/۲۲ - یاد
-
طلوع رفتن
دوشنبه 10 اسفندماه سال 1388 22:02
سالهاست تماشای خیال را دوست دارم پرواز برفراز آمال را دوست دارم آوای خوش رویا را روزهاست گوش می کنم دلم را از هرچه امید آرزوست پر می کنم اما هیچ گاه لمس شان نکرده ام گاهی نخواستم ، گاهی نشد هر آنچه که خواستم پرپر شد گاهی رسیدم به آنچه که خواسته ام بود ، اما گویا فقط خواسته ای اشتباه ، برایم بود ۸۸/۱۲/۹- یاد بی ربط :...
-
رویایی که نیست آرزویم
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 21:55
می روی از یادم می روی آنجا که نباید باشی از لحظه لحظه ی خاطرات م می روی حتی آن شیرین ترین هایش می روی و تلخی این همه شیرینی را جا می گذاری بر زبانم جای خالی ت را چون سوزی سرد بر تن م حس می کنم می لرزم از تنهایی خاطرات م از این سکوت محض شاید روزی این نبود ِ یادت برایم یادی باشد از تو تویی که هیچ گاه نبودی اما یادت...
-
مسئله این است !
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1388 00:12
این همه یاد می کنیم ، آیا روزی یاد می شویم ؟ آیا روزی صدا زده می شویم ؟ شاید !
-
نزدیک تر از این حرف ها
دوشنبه 28 دیماه سال 1388 14:05
برای دیدن خدا نیازی به شمردن ثانیه ها نیست برای شنیدن خدا نیازی به درک فاصله ها نیست برای لمس خدا نیازی به در آوردن دست کش ها نیست برای بوییدن خدا نیازی به گلاب ها و محمدی ها نیست برای چشیدن خدا نیازی به هزارو یک صلوات بر زبان ها نیست خدا هاله ای ست که نورانی تر از این حرف هاست رگ گردن و جان و روح و مونس که هیچ خدا...
-
بی تو
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 18:28
چشمانم خشکیده تیک تیک ساعت می آید قاب عکس ت خالیست نامه ای که گفته بودی پارَست دیگر نیازی به برگشتن ت نیست همان جایی که هستی بمان ما اینجا ناباورانه خوش یم بی تو به احترام تک تک لحظات با هم بودن نباش ۸۸/۱۰/۱۹ سرجلسه امتحان - یاد
-
ای ...
جمعه 18 دیماه سال 1388 00:14
کاش تب داشتم کاش می سوختم کاش خاطراتم می سوخت حتی آن خوب هایش کاش پرواز نمی کردم کاش پابنده زمین بودم کاش سقوط می کردم کاش دلم را از بالا نمی دیدیم کاش نمی آمدم کاش می رفتم کاش می مردم کاش ... ۱۳۸۸/۱۰/۱۷ - یاد
-
موسمی
جمعه 11 دیماه سال 1388 23:23
بعد از سال ها خشک سالی بعد از سال ها قحطی بعد از سال ها راز داری پلک چشمانم ابری است پشت هم می بارد بی امان می بارد رگبار دلم همچنان می بارد بر چشمانم این رحمت کیست بر چشمانم دوستش دارم ! ۸۸/۱۰/۱۱ - یاد
-
بنگر مرا !
دوشنبه 7 دیماه سال 1388 23:34
سکوت را دوست دارم چون ، چون طلا در من کمیاب است دوست دارم با نگاه هرچه در دل دارم ، فوران کنم کاش بودند کسانی که می شنیدند فریاد نگاهم را حرف می زنم ، می رقصم ، می خندم ، گریه می کنم و .... اما همه و همه صورتکی بیش نیست صورتکی از جنس خاک گران که اگر برش داری پرواز فریادم را خواهی دید که چه رفیع در آسمان دلم اوج می...
-
مشکی
شنبه 5 دیماه سال 1388 21:41
مشکی رنگ عشق نبود مشکی رنگ زندگی نیست مشکی رنگ امید نخواهد بود مشکی رنگی ست برای خود و خدایش مشکی رنگی ست از تاریکی اما شاید دور از سیاهی مشکی را دوست دارم نه برای عزا نه برای غم مشکی را دوست دارم فقط و فقط برای خودش چه محرم چه غیر ... یا حسین شب عاشورای ۸۸ - یاد
-
یاد را بی منت خوش است
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 21:15
توان یاران گاه توان یاد کردن نیست گاه خود ناتوانند گاه ناخودآگاه اگر از دیگران یادی ندیدی ، یاد کن آنان را که اگر از قصد بود شرمسار شوند و اگر از ناتوانی ، شاد ! یاد کن یاران را یاد کن آنان که روزی به یادت بودند گرچه امروز نیستند و تو بگذر از آنان نه از دیگران بر تو منتی ست نه بر آنان یاد را بی منت خوش است پس یاد کن...
-
دلِ خوش
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 12:23
طلوع ام پرپر شد گل وجودم غروب کرد اتاقم سکوت کرد صدایم تاریک شد قدم هایم تنگ شد نفسهایم را کوتاه کرد دیگر نمی دانم که به چه دل خوش کنم به این همه دلزدگی که هیچکدام سرجایشان نیستند یا یارانی که یادشان رفته دلتنگی چیست ! شاید برایم همین شعله ی آتش مونده و یک مداد نوکی که کنار این یکی بنشینم و با آن یکی بنویسم ۰۰:۲۶...
-
نوای سکوت
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 12:09
دیده ام را بسته ام لب های هم بسته است گوش هایم تیز تیز شعله ی آتش در گوشم نقش بسته است . جز نفس من و آتش چیزی در نوایم نیست ! دوست می دارمش دوست داشتنش که گناه نیست تاریکِ تاریک است ساکتِ ساکت جز صدای سوختن آتش نیست در جانم در این وقت شب و این قرص ماه و این نوای آتش یک فنجان قهوه و قل قل کتری خالیست جایش ۸۸/۹/۲۶ - یاد
-
هیچ !
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 11:57
در تاریکی های درونم هرچه که می خواهم هست اما انگار هیچ چیز نیست . چه در بیرون و چه در درون چیزی کم و کسر نیست ولی انگار اصلا چیزی نیست . هیچ هیچ ام ، تمام تمام ، ارضای ارضا ! چیزی برای بدست آوردن نمی خواهم ، هیچ ! این من ، آن من نیست . ۸۸/۹/۲۴ - یاد
-
برزخ
شنبه 28 آذرماه سال 1388 13:46
دوست را برزخ دل و عقل کردند که هیچ گاه ندانی که عاشق ش هستی یا دوستش داری گاه عشق ش در تو فوران می کند گاه برای آسایش ش رهایش می کنی ای دوست ! تورا این چنین دوست دارم که نه برایت بمیرم و نه تو را به حال خویش دارم ۸۸/۹/۲۴- یاد